رمان[ ماه من : پارت ۲۳

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامیم: خواهش میکنم وظیفه بود 
کمی مکث کردو گفت :
حامیم :ولی خانوم لجباز شما خیلی شیطونین 
نیلماه: من اسم دارما !!
حامیم : عه .. واقعا؟! 《 خنده》
نیلماه : بعله 《 خنده》.
حامیم : خوب من باید برم کار دارم از دیدنتون خیلی خوشحال شدم 《 لبخند》 
نیلگون: همچنین 《 لبخند》
حامیم : خدافظ 
نیلگون: خدانگهدار 
نیلی: خدافظ 
نیلماه: به سلامت آقا حامی 《 خنده》
دستی تکون داد سوار ماشین شد و رفت .
نیلی بغلم کرد و با ذوق گفت :
نیلی : ملسی عشقم 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.