رمان[ ماه من : پارت ۱۰۱

نویسنده: mlynabkhtyary71

اومدم از کافه برم بیرون که صدایی مانع رفتنم شد.
حامی : نیلماه 
برگشتم سمت صدا که حامی و دیدم با علیرضا که کنار امیر و رهام نشسته بودن .
نیلماه: حامی!!
 یکم به میزشون نزدیک تر شدم .
حامی : تو اینجا چیکار میکنی ؟!
نیلماه: برای دیدن دوستم اینجا بودم 
حامی : میتونی بشینی《لبخند》‌
به امیر نگاه کردم که دست به سینه به صندلی تکیه داده بودو منو نگاه میکرد .
نیلماه: بله چرا که نه 《لبخند》
رهام : معرفی نمیکنی ؟! 《خنده》
حامی : بله . نیلماه راد گیتاریست جدیدمون
و نیلماه جان رهام جان و امیر جان هم دوستای هم که نمیشه گفت داداش همیم 《لبخند 》
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.