رمان[ ماه من : پارت ۵۴
0
22
1
110
نیلماه : آقای احمدی من ...نمیخوام به کارم ادامه بدم
احمدی : متوجه نشدم!!
نیلماه : اومدم مدارکم رو ازتون بگیرم
احمدی : میتونم بپرسم دلیلش چیه ؟!
نیلماه : میخوام برم دنبال چیزی که بهش علاقه دارم
احمدی : باشه دخترم هر چی خودت صلاح میدونی
نیلماه: ممنونم که جلومو نگرفتین
احمدی : خواهش میکنم ، بیا اینم مدارکت
نیلماه : ممنون دکتر خدافظ
احمدی : خدافظ دخترم
از بیمارستان اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت خونه که گوشیم زنگ خورد ؛ مهسا بود .
نیلماه : سلام مهسا خانم چه عجب شما یادی از ما کردین !!
مهسا : سلام عزیزم خوبی سلامتی