رمان[ ماه من : پارت ۴۴

نویسنده: mlynabkhtyary71

ایندفعه مثل بچه آدم در زدم .
احمدی : بیا تو دخترم 
نیلماه: میخواستم دو سه روز مرخصی بگیرم 
احمدی : برای چی دخترم ؟
نیلماه : میخوام برم مامانمو ببینم 
احمدی : باشه برو دخترم 
نیلماه : خیلی ممنون 
داشتم میرفتم سمت اتاق لباسمو عوض کنم که ریحانه تو سالن داد زد گفت :
ریحانه : نیلماه نیلماه 《داد》
نیلماه: چیشده ؟!
ریحانه : آقای صالحی رو داریم از دست میدیم
دوییدم سمت اتاق حامیم ؛ نمیدونم چجوری رسیدم .
ریحانه : دکتر باید بهش شوک وارد کنیم 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.