رمان[ ماه من : پارت ۴۴
1
23
1
110
ایندفعه مثل بچه آدم در زدم .
احمدی : بیا تو دخترم
نیلماه: میخواستم دو سه روز مرخصی بگیرم
احمدی : برای چی دخترم ؟
نیلماه : میخوام برم مامانمو ببینم
احمدی : باشه برو دخترم
نیلماه : خیلی ممنون
داشتم میرفتم سمت اتاق لباسمو عوض کنم که ریحانه تو سالن داد زد گفت :
ریحانه : نیلماه نیلماه 《داد》
نیلماه: چیشده ؟!
ریحانه : آقای صالحی رو داریم از دست میدیم
دوییدم سمت اتاق حامیم ؛ نمیدونم چجوری رسیدم .
ریحانه : دکتر باید بهش شوک وارد کنیم