رمان[ ماه من : پارت ۱۰۶
0
18
1
110
حامی : بفرمایید بفرمایید
رهام : اول شما بفرمایید
حامی : شما بزرگ ما هستی بفرما
رهام : شرمندمون نکن دیگه 《خنده》
حامی: بفرمایید تو خونه رو ببینین 《خنده 》
پسرا اومدن داخل ولی نیلماه جلو در وایساده بود .
حامی: چرا جلو در وایسادی بیا تو《لبخند》
نیلماه : نه من مزاحم نشم دیگه شما خونه رو نگاه کنین خسته این استراحت کنین
حامی : نه بابا این چه حرفیه بیا تو با هم قهوه بخوریم تعارف نکن
نیلماه : باشه پس 《لبخند》
نیلماه اومد داخل منم درو بستم .
توی اول های پاییز بودیم و هوا سرد بود .
قهوه درست کردم و رفتم پیش بچه ها .