رمان[ ماه من : پارت ۱۰۶

نویسنده: mlynabkhtyary71

حامی : بفرمایید بفرمایید 
رهام : اول شما بفرمایید 
حامی : شما بزرگ ما هستی بفرما 
رهام : شرمندمون نکن دیگه 《خنده》
حامی: بفرمایید تو خونه رو ببینین 《خنده 》
پسرا اومدن داخل ولی نیلماه جلو در وایساده بود .
حامی: چرا جلو در وایسادی بیا تو《لبخند》
نیلماه : نه من مزاحم نشم دیگه شما خونه رو نگاه کنین خسته این استراحت کنین
حامی : نه بابا این چه حرفیه بیا تو با هم قهوه بخوریم تعارف نکن 
نیلماه : باشه پس 《لبخند》
نیلماه اومد داخل منم درو بستم .
توی اول های پاییز بودیم و هوا سرد بود .
قهوه درست کردم و رفتم پیش بچه ها .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.