رمان[ ماه من : پارت ۵۵

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلماه : من خوبم شما خوبی 
مهسا : خوبم ؛ زنگ زدم ببینم این خبری که پیچیده تو بیمارستان واقعیت داره تو کارتو ول کردی ؟!
نیلماه : آره 
مهسا : دختر تو دیوونه ای《خنده》
نیلماه : میدونم 《خنده》
مهسا : حالا میخوای چیکار کنی ؟؟ 
نیلماه : میخوام به گیتار زدنم ادامه بدم 
مهسا : من یکیو سراغ دارم ، میتونی بری پیشش کارت رو ببینه؟!
نیلماه : آره 
مهسا پس من بهش زنگ میزنم و هماهنگ میکنم 
نیلماه : باشه ، میبینمت
مهسا : میبینمت 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.