رمان[ ماه من : پارت ۷۳
1
17
1
110
کنارش نشستم و موهاشو کنار زدم .
نیلماه : نیلی نفس آبجی حالت خوبه ؟!《زمزمه وار》
جوابی نداد ؛انگار داشت کابوس میدید .
صورتشو با دستام گرفتم و اینبار یکم بلند تد گفتم:
نیلماه : آبجی حالت خوبه؟!
جوری از خواب پرید که من گرخیدم .
نیلماه: قربونت بشم حالت خوبه ؟!
نیلی : نه نه ، کابوس دیدم 《گریه》
نیلماه : گریه نکن فداتشم
نیلی : خواب دیدم داریم توی خیابون میریم که ماشین تو رو ....《هق هق》
بغلش کردم سعی کردم آرومش کنم اما تنش مثل بید میلرزید .
نیلماه : دورت بگردم من اینجام
نیلی:قول بده هیچ وقت تنهام نزاری ولم نکنی 《هق هق》