رمان[ ماه من : پارت ۶۷

نویسنده: mlynabkhtyary71

یکم باهم صحبت کردیم بعد هم هر کس برای ناهار غذای مورد نظرمون رو سفارش دادیم .
بعد خوردن ناهار و دسر دیدم ساعت 5:00 و خانوم هنر جو زنگ میزنه .
نیلماه : بله خانوم هنرجو 
هنرجو : دختر کجا موندی منتظرتم زود بیا 
نیلماه : چشم همین الان میام 
مهسا : خوب جور شدی با قوم ما 
نیلماه : مگه قومتونه ؟!
مهسا : اوهوم عممه
نیلماه : اووو مامانم اینا 《تعجب》
ریحانه : دیوونه《خنده》
بلند شدم خدافظی کنم که ارغوان مثله وحشیا دستمو کشید .
نیلماه : چته وحشی؟!
ارغوان :کجا میری ؟!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.