رمان[ ماه من : پارت ۱۲

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلی : آبجی آبجیییییی 
نیلماه: ها ؟چته ؟چرا داد میزنی ؟
نیلی : آماده شدم بریم 
نیلماه: آره بریم 
پریدیم از خونه بیرون و سوار آسانسور شدیم .
واااای دوباره من آسانسور دیدم ؛ اما چون بچه ها بودن نمیشد زشت بود ولی من کار خودمو کردم .
نیلماه: بچه بیار یه عکس بگیرم 
نیلگون: باشه بگیریم 
بعد اینکه عکسو گرفتیم سوار ماشینامون شدیم و رفتیم دور دور و بعدش بریم کنسرت .
رفتیم بستنی فروشی و بستنی خوردیم و مثل همیشه من حساب کردم اینا هم بلانسبت شما مثله گشنه ها فقط میخوردن .
یکم تو شهر دور زدیم و منم گفتم بریم بام تهران؛ و قبول کردن .
ساعت 7 بود که رو به نیلگون گفتن :
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.