رمان[ ماه من : پارت ۷۱

نویسنده: mlynabkhtyary71

نیلماه : خدافظ
هنرجو : خدافظ آقا حامیم 
حامیم که رفت از خانوم هنرجو خدافظی کردم راه افتادم سمت خونه نیلگون مطمئنا تازه از سر کار اومده.
ماشین و گذاشتم تو پارکینگ و سوار آسانسور شدم. 
زنگ درو زدم بعد از نیم ساعت بلاخره درو باز کرد .
نیلماه : سلام نیلگون خانوم چه عجب درو باز کردی 
نیلگون : سلام دستم گیر بود 
نیلماه : خوب مهمون جلو در وایساده تعارف نمیکنی بیاد داخل؟!
نیلگون : بعله بفرمایید《خنده》 
نیلماه : به به نیلگون چی درست میکردی ؟!
نیلگون : قرمه سبزی 
نیلماه : به‌ به این قرمه سبزی خوردن داره 
نیلگون : چرا اونوقت؟!
نیلماه : چون شما درست کردی 《خنده》
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.