رمان[ ماه من : پارت ۷۱
1
17
1
110
نیلماه : خدافظ
هنرجو : خدافظ آقا حامیم
حامیم که رفت از خانوم هنرجو خدافظی کردم راه افتادم سمت خونه نیلگون مطمئنا تازه از سر کار اومده.
ماشین و گذاشتم تو پارکینگ و سوار آسانسور شدم.
زنگ درو زدم بعد از نیم ساعت بلاخره درو باز کرد .
نیلماه : سلام نیلگون خانوم چه عجب درو باز کردی
نیلگون : سلام دستم گیر بود
نیلماه : خوب مهمون جلو در وایساده تعارف نمیکنی بیاد داخل؟!
نیلگون : بعله بفرمایید《خنده》
نیلماه : به به نیلگون چی درست میکردی ؟!
نیلگون : قرمه سبزی
نیلماه : به به این قرمه سبزی خوردن داره
نیلگون : چرا اونوقت؟!
نیلماه : چون شما درست کردی 《خنده》