رمان[ ماه من : پارت ۳۵
0
64
1
110
رفتم سمتش و بغلش کردم .
نیلماه : آره دورت بگردم آره
نیلی : آبجی میشه بیام ببینمش 《 بغض 》
نیلماه : آره فردا صبح میرم برای عمل تو هم بیا،حالا هم گریه نکن باشه ؟!
نیلی : اوهوم
نیلماه: خوب حالا قرمه سبزی خوشمزه ای که خواهرت درست کرده رو بخورا ناراحت میشه ها
نیلی : اشتها ندارم میخوام برم بخوابم
نیلماه : باشه شبت بخیر
عجیب نبود که اینجوری برخورد کرد ، چون فن حامیم بود و واقعا بهم میریخت .
جدیدترین تاپیک ها:
یک سوال
eliasjavaheri
|
۲۴ تیر ۱۴۰۴
داستان
melanii202121
|
۲۱ تیر ۱۴۰۴