رمان[ ماه من : پارت ۳۵

نویسنده: mlynabkhtyary71

رفتم سمتش و بغلش کردم .
نیلماه : آره دورت بگردم آره 
نیلی : آبجی میشه بیام ببینمش 《 بغض 》
نیلماه : آره فردا صبح میرم برای عمل تو هم بیا،حالا هم گریه نکن باشه ؟!
نیلی : اوهوم 
نیلماه: خوب حالا قرمه سبزی خوشمزه ای که خواهرت درست کرده رو بخورا ناراحت میشه ها 
نیلی : اشتها ندارم میخوام برم بخوابم 
نیلماه : باشه شبت بخیر 
عجیب نبود که اینجوری برخورد کرد ، چون فن حامیم بود و واقعا بهم می‌ریخت .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.