رمان[ ماه من : پارت ۶۱

نویسنده: mlynabkhtyary71

مروارید دختر داییمه و همسن نیلیه و باهم رشته هستن .
نیلماه : خوابی نفسم 《زمزمه وار》
نه فک کنم خوابیده بود .
موهاشو کنار زدمو پیشونیش بوسیدم .
همزمان با بوسیدنه من بیدار شد .
با ذوق پرید تو بغلم و فشارم میداد .
مروارید : نیل جونم دلن برات تنگ شده بود 
نیلماه : منم مری جونم 
مری عادت داشت منو نیل صدا کنه منم اونو مری صدا می‌کردم. 
مروارید : منتظرت بودم نیومدی خونمون 
نیلماه : ببخشید مری جونم یه همه کار ریخته رو سرم 
مروارید : عیبی نداره مهم اینه الان پیشَمی 
نیلماه:  قربونت برم من بیا بریم پایین دارن سفره میندازن الانه که صدامون بزنن
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.