رمان[ ماه من : پارت ۶۱
0
18
1
110
مروارید دختر داییمه و همسن نیلیه و باهم رشته هستن .
نیلماه : خوابی نفسم 《زمزمه وار》
نه فک کنم خوابیده بود .
موهاشو کنار زدمو پیشونیش بوسیدم .
همزمان با بوسیدنه من بیدار شد .
با ذوق پرید تو بغلم و فشارم میداد .
مروارید : نیل جونم دلن برات تنگ شده بود
نیلماه : منم مری جونم
مری عادت داشت منو نیل صدا کنه منم اونو مری صدا میکردم.
مروارید : منتظرت بودم نیومدی خونمون
نیلماه : ببخشید مری جونم یه همه کار ریخته رو سرم
مروارید : عیبی نداره مهم اینه الان پیشَمی
نیلماه: قربونت برم من بیا بریم پایین دارن سفره میندازن الانه که صدامون بزنن