رمان[ ماه من : پارت ۱۰۰
0
45
1
110
برگشتم سمتش نه بابا چقدر پیرهن مشکی بهش میاد .
نیلماه: خوب اگه فرمایش دیگه ای ندارین من برم 《لبخند 》
امیر : خیر فرمایشی ندارم 《لبخند》
نیلماه : پس با اجازه
درو باز کردم و رفتم بیرون که آقای مقاره 《خخخ》صدام کرد.
امیر : خانم راد
برگشتم سمتشو گفتم :
نیلماه: بله؟
امیر : ازتون خیلی معذرت میخوام یکم عصبانی شدم و خیلی هم ازتون ممنون هستم که برام پیرهن اوردین《لبخند 》
نیلماه :نه این چه حرفیه .با اجازتون خدافظ《لبخند》
امیر : خدافظ 《لبخند 》
جدیدترین تاپیک ها:
یک سوال
eliasjavaheri
|
۲۴ تیر ۱۴۰۴
داستان
melanii202121
|
۲۱ تیر ۱۴۰۴