لبخندی زد منم گفتم که همه بشینن دو نفری کنارهم همه زوجا کنار هم نشستن یه صندلی کنار میام خالی بود که صاحبش تو راه بود میرسید
+(خوب یه دقه خفه)
همه ساکت شدن
+(یه سری چیزا خریدیم برای یادگاری چون معلدم نیست کی برگردیم ......... نیلو و محمد ان شالله زندگی خوبی داشته باشین این ساعت هارو سهراب گرفت گفتیم بدیم برای هدیه عقدتون این گردنبند هم برای عروسیتون ........ عسل و خسرو میدونم که فعلا حلقه و اینا نگرفتین به خاطر همین براتون دوتا حلقه ست گرفتیم امیداروم دوست داشته باشین ....... بردیا داداش و ایناز جون شما هم ان شالله به پای همیر شین این نیم ست رو گرفتیم منو سهراب برای هدیه به تو و خانومت داشی گلم
و در اخر هم پیام جانم پیام یه دوست دارم نوا اسمشه خیلی دختره خوبیه الان میاد این حلقا رو سهراب برا تو گرفت اینم من واسه نوا خودت الان که اومد دستش کن)
_(اخه من تاحالا ندیدمش که)
+(عاشقش میشی)
همون لحظه نوا اومد تو دنبال من میگشت بلند شدم و براش دست تکون دادم اومد سمت و بغلم کرد
+(سلام عزیزم خوبی؟)
_(سلام گیتا جونم تا رسیدم استرس داشتم ... دیونه دلم برات تنگ میشه بری)
به پیام نگاهی کردم دیدم داره نوا رو نگاه میکنه
+(نوا جان بشین )
نشست ( ببین پیام داداشم فکر کنم یادت باشه یه بار در دانشگاه دیدیش میخواد ازت خواستگاری کنه نظرت چیه؟)
_(اخه گیتا ...)
+(بله؟؟؟)