قسمت 35

ماه من

نویسنده: Hasti84

دوید تو ماشین و کیفمو اورد و قرصم رو بهم داد خوردم بعد از چند ثانیه حالم بهتر شد
+(از کی قلبت درد میکنه؟)
_(دقیقا از روزی که سهراب رفت)
+(پاشو پاشو جمع کن بریم )
بلند شدیم و رفتیم هتل اومد تو اتاق و تمام وسایلم رو برداشت و رفت سمت اسانسور
_(میشه به منم بگی چیکار داری میکنی؟)
+(بیا بریم بابا میریم خونه ما)
_(نه مزاحم نمیشم)
+(گمشو بابا حوصلتو ندارم بیوفت راه)
خندیدم و باهاش رفتم رسیدیم در خونشون پیاده شدو در حیاط رو باز کرد ماشین رو پارک کرد تو حیاط خونشون حیاط متوسطی بود جای ۳ تا ماشین میشد یه زیر زمین گوشه سمت چپ خونه بود کنارشم یه دستشویی بالای زیرزمین هم یه اتاقک شیشه ایی بود که توش گاز و یه سری وسیله بود یه اشپزخونه کوچولو بود یه باغچه کوچیک که توش یه درخت انگور بود و یه بوته گل قرمز و گل یاس بود هم سمت راست حیاط بود ۳ تا پنجره هم به تو حیاط میخورد رفتیم سمت راست که بریم تو خونه از دوتا پله بالا رفتیم و کفشامونو دراوردیم و تو جاکفشی گذاشتیم و رفتیم توی پاگرد از ۳ تا پله دیگه بالا رفتیم سمت راستم پله میخورد رو به بالا و دستشویی هم اونجا بود سمت چپ هم در وردی خونه بود در زد و وارد شدیم سمت راستم تلویزیون بود و یه گلخونه خوشگل کنارش و حموم هم اونجا بود و یه اتاق هم کنار گلخونه بود و اشپزخونه هم چسب اتاق خواب بود خونه بزدگی بود گوشه سمت چپ یه دست مبل ۹ نفره ابی رنگ بود مثل فرشاشون یه اتاق هم بود با صدای نوا از فکر بیرون اومدم
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.