خندید و سرشو پایین انداخت پیام هم اومد سمتش و دستش رو دراز کرد
+(بله؟)
نوا دستشو تو دست پیام گذاشت ( بله)
پیام حلقه رو دستش کرد و کنارش نشست ( مرسی نوای زندگیم)
خوشحال بودم از خوشحالی اطرافیانم از همشون خداحافظی کردم خداحافظی از ایناری که اینقدر وابستش شده بودم خیلی سخت بود با یه عالمه گریه و زاری خداحافظی کردم باهاش و با سهراب رفتیم بیرون
تو خیابونا میگشتیم
+(سهراب تو دوست داشتی اینجا بمونیم یا بریم؟)
_(هر جا تو باشی من اونجا رو دوست دارم)
روز رفتن فرا رسید از همه خداحافظی کرده بودیم رفتم سوار هواپیما شدیم
*۳سال بعد*
+(سهراب کجایی؟)
به خونه نگاه کردم تمیز و مرتب بود اما خبری از سهراب نبود جیغ زدم
+(سهراببببب)
_(بیا اینجا تو اتاق)