دکترا که دست از شوک زدن برداشتن ملحفه سفید رو زدن رو صورتش جونی توی پاهام نموند افتادم زمین جیغ میزدم و گریه میکردم گیتای من رفت؟ آخخخخخ گیتاااا
خودمو کشوندم پیشش ملحفه رو کنار زدم صورتش سفید شده بود و سرد صورت قشنگشو تو دستام گرفتم
+(پاشو مامان گیتا پاشو ..... پاشو باید برا دخترت مادری کنی .... گیتا دخترت داره گریه میکنه ها پاشو چه مادری هستی که به گریه های دخترت اعتنا نمیکنی؟ ...... گیتا بخاطر سهراب و دخترت پا نمیشی بخاطر من پاشو منی که چند ساله میگی خیلی دوستم داری ..... اصلا پاشو تو حق نداری بری من اجازه نمیدم پاشو لعنتییی)
گریه مکردم و جیغ میزدم اما دریغ از اینکه اتفاقی بیوفته پرستارا بردنم بیرون رو زمین نشسته بودم و گریه میکردم نگاهی به سهراب کردم که کیخسرو گرفته بودش دستش خونی بود نیلوفر دختر گیتا رو تو بغلش گرفته بود و اشک میریخت عسل هم داشت زار میزد بعد از چند دقیقه بردیا اومد به ما نگاه کرد خشکش زد کمی جلو اومد و افتاد زمین اشک میریخت و گیتا رو صدا میزد ( آخ مرد من تنها خواهرت رفت و یه بچه برامون گذاشت اخ گیتا رفتی و جونی برام نزاشتی)