قسمت 36

ماه من

نویسنده: Hasti84

+( ببین بابا و مامانم رفتن خونه عمم داداشامم زن دارن و هفته ایی سه چهار بار اینجا میان اون اتاقی که کنار اشپزخونس اتاقه منه برو اونجا وسایلتو بزار تا من برم یه چی بیدرم بخوریم)
باشه ایی گفتم و رفتم سمت اتاقش ته اتاقش تختش بود و کنار تخت دراور بود که بالاش یه اینه زده بود و روش لوازم ارایشش بود کنار اونا یه اینه قدی هم بود اتاق مرتبی داشت سمت چپم هم یه کمد دیواری بزرگ کرم بود دوتا کولمو و چمدونم رو گذاشتم کنار دراورش و خودمم رفتم تو اشپزخونه پیشش
+(زحمت نکش چیزی نمیخورم)
_(برو تلویزیون رو روشن کن حوصله ات سرنره تا من میام .....زِر مفتم نزن)
گونشو بوسیدم و رفتم تلویزیون رو روشن کردپ ولی رو مبل نشستم به ستونی که روبه روی تلویزیون با فاصله چند مار بود و تقریبا وسط خونه بود تکیه دادم
شبکه ها رو بالا پایین کردم یه سینمایی داشت پخش می‌کرد نگاش کردم دلم برا سهراب تنگ شد اینو پارسال تو سینما دیدیم با بچه ها سهراب چقدر دیونه بازی دراورد
نمیدونم کی اشکام شروع به باریدن کردن با دستمالی که جلوی صورتم گرفته شد به خودم اومدم
+(اینجوری دووم نمیاری دختر )
لبخند غمگینی زدم و گفتم( فراموش میکنم)
+(میتونی؟)
_(اگه نشد بیخیالش میشم)
اهی کشیدم که به شونم زد
+(پاشو نهاربخوریم)
_(چی کار کردی حالا؟)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.