قسمت 115

ماه من

نویسنده: Hasti84

_(گیتاجون توروخدا حواست به دخترت باشه اصلا حواسش به بچه توی شکمش نیست همش خودشو اذیت میکنه مراقب خانواده مون باش)
خانواده مون!!چه قشنگ گفت اینو پاشدم و از مامان خداحافظی کردم و رفتم سمت ماشین

*باراد*

چشامو باز کردم دیدم ماکان و بابا و عمو سهراب و مامان رو سرمن مامان با نگرانی نگام میکرد و اشک میریخت
+(ستاره کو؟)
_(سلام اقاااا بلاخره بیدارشدی خواهرم سکته کرد همش میگفت شوهرم خوبه ؟کجاس؟ )
نفسی از روی اسودگی خیال کشیدم که شاهد اومد تو اتاق
+(به بیدار شده داداشیمون؟)
_(سلام‌ اره بیدارم)
+(خوبی ؟)
_(اره خوبم ..... ماکان ستاره چطوره؟ مشکلش چی بود؟)
+(والا داداش پاش رو عمل کردن خیلی بد شکسته بود ولی الان خوبه خداروشکر)
_(کیارس کو؟)
+( دادمش ساحل بردش خونه خودمون پیش ساحله نگران نباش)
_(دست درنکنه داداش)
اخ خدا دستم چقدر درد میکرد خیلی درد داشتم خیلی همه از اتاق بیرون رفتن و راحت خوابیدم اما درد مگه اجازه میداد
۴ روزی بستری بودیم بعدش مرخص شدیم شاهد اومد دنبالمون رفتیم سمت خونه اونا
وقتی رسیدیم ساحل اومد کمک ستاره ساحل حامله بود؟؟ چقدر اینجوری خوشگل بود تو چشام نگاه نمیکرد ستاره رو برد داخل منم با شاهد رفتم تو نشستیم رو مبل که ساحل رفت اشپزخونه شاهد بلند شد و رفت پیشش بعد از کمی شاهد چایی به دست و ساحل با شکلات و شیرینی اومدن سمتمون 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.