قسمت 98

ماه من

نویسنده: Hasti84

دستمو دور بازوش انداختم
+(خوبم )
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم حالم یجوری بود یجور ناجور یجور بد قرار بود ۱ ماه دیگه عروسی بگیریم و من هنوز فکر باراد از سرم بیرون نرفته بود اما باید تمام تلاشمو میکردم به شاهد حس پیدا کنم و از فکر باراد بیرون بیام با صدا زدنای شاهد به خودم اومدم
+(خانومی خانومم کجایی؟)
لبخند تصنوعی زدم( اینجام عزیزم)
لبخندی زد و گفت( اگر میدونستم بعد از عقد اینقدر مهربون میشی باهام زودتر عقد میکردیم)
خیلی مسخره خندیم که گفت( نمیخواد اینقدر الکی لبخند بزنی میدونم دلت با من نیست ولی من عاشقتم سعی کن دوستم داشته باشی که دنیارو به پات بریزم ..... الانم پاشو بریم )
_(کجا؟)
+(گرسنه ات نیست؟)
دستمو رو شکمم که قور قور میکرد گذاشتم و مثل بچه ها گفتم( آییی چرا خیلی)
خندید و از ماشین پیاده شد و اومد در رو برام باز کرد باهم رفتیم تو رستوران و نشستیم
+(چی میخوری؟)
_(فرقی نمیکنه )
+(دنده کباب خوبه؟)
_(اوممم خیلی وقته نخوردم اخرین بار خونه مامان زندایی نورا خوردم )
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.