خودمم یه ست ورزشی مشکی پوشیده بودمو موهامو دم اسبی بسته بودم یه کلاه کپ سرم گذاشتم و دیگه شال نپوشیدم و رفتیم سمت بالای کوه خداروشکر هوا کم کم داشت گرم میشد ولی این ساعت سوز داشت یه ساعتی رفتیم بالا که گشنم شد
+(شاهدجونم)
_(جونم؟)
+(صبحونه گشنمه)
_(برگردیم پایین؟)
+(نه ساندویچ اوردم)
مثل بچه ها ذوق کرده بودم از اینکه ساندویچ هارو با خودم اورده بودم نشستیم و درشون اوردم گرفتمشون بالای سرم
+(جونم ساندویچچچ)
بعدش قش قش خندیدم با هر گازی که به ساندویچم میزدم شاهد یه چیزی میگفت که از خنده روده بر میشدم
*باراد*
داشتیم از کوه بالا میرفتیم که صدای خنده های بلندی میومد رفتیم بالا تر دیدم ساحل و شاهد دارن ساندویچ میخورن و میخندن گیج نگاشون میکردم که ستاره جیغ زد برگشتم سمتش دیدم سر خورده و دستشو گرفته به یکی از سنگ ها که نیوفته سریع کشیدمش بالا و بغلش کردم تو این شرایط یه دختر نیاز به محبت داره چون خیلی ترسیده بود و گریه میکرد تو بغلم فشارش دادم
+(اروم باش خانومی اروم باش پیشتم که)
لبخندی زد و نگام کرد
_(بشینیم؟)
+(بشینیم عزیزم)