+(خفه شو ببینم چی میگه)
_(باشه بابا)
+(ایییی کیخسرو ساکت)
+(چته روانی خو میگم کنسل نمیکنه )
_(ببند دهنتو)
عسل با دستاش بازی کرد و سرشو بالا اورد
عسل( بله استاد منم حرفی ندارم فقط میگم امتحان رو کنسل کنین بخاطر بچه ها)
استاد ساجدی( نه خانم راستگو نمیشه امتحان رو کنسل کرد)
استاد گذاشت رفت عسل هم وا رفته اومد سمت ما
زدم زیر خنده ( گفتم کنسل نمیکنه بعد میگی من میتونم تونستی؟؟)
مینا( کیخسرو میزنم دهنتو صاف میکنما ......گیتا کنسل نکرد)
+(خو عزیز من این بخت برگشته که گفت منم گفتم ولی وقتی تو گفتی من میتونم من میتونم به حرف من گوش میده منم چیزی نگفتم)
اومد کنار ما رو نیمکت نشست منتظر بچه ها شدیم بیان یهو از پشت یکی زد تو سرم
+(سلام گیتا خانم چطوری؟)
_(چی کار کردی محمد؟؟)
+(ببخشی گیتا تعادلم رو از دست دادم)
_(یه تعادلی برات بسازم که کیف کنی وایسا)
اون دوید و رفت منم نشستم به خندیدن برگشت پیشمون نفس نفس زنان گفت ( نیومدی چرا؟؟)
+(ببخشی ها ولی سگ چه بترسونیش چه بزنیش)
_(اِ گیتا؟؟ )
+(چیه نیلو؟)
_(زشته)
+(پاشین بریم کلاس گوشت کوب)
_(چرا گیر دادی بهش همش میگی گوشت کوب؟)
+(اخه دماغش کپ گوشت کوبه)
هممون خندیدیم و رفتیم سرکلاس
نشستیم رو صندلی ها با همه بچه ها خوب بودم اما باهاشون مثل اکیپ خودم راحت نبودم اکیپمون شامل کیخسرو و محمد و سهراب ونیلو و عسل و من بود با تمام شوخی ها و مسخره بازی هایی که در میاریم مثل کوه پشت همیم و واقعا مثل یه خانواده ایم
تو افکارم بودم که گوشت کوب اومد سرکلاس همه بلند شدیم و سلام کردیم