پیام و بردیا دویدن سمتم ( پیام فدات چت شد یهو؟)
+(گیتا داداش چت شد؟)
_(خو ..... بم)
نفس نفس میزدم نفسم بالا نمیومد دستمو بردم سمت گردنبدی که سهراب بهم داده بود
اخ سهراب قلبم بد شکست کاش بودی و میگفتی که همش دروغ بوده کاش بودی دستمو میگرفتی بهم میگفتی من تمام زندگیتم و همه این حرفا پاپوش بوده که تو رو پیش من خراب کنن
تو این فکرا بودم که چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
چشامو که باز کردم نور زیادی توی اتاق بود چند بار پلک زدم دیدم بردیا از پشت شیشه نگام میکرد تا دید چشامو باز کردم دوید و رفت بعد با دکتر و پرستار اومد تو معاینه ام کرد و رفت ماسک رو از رو صورتم برداشتم
+(بردیا داداش)
_(جانم عزیزم .....چی شدی تو اخه؟؟)
+(من کجام؟)
_(الان توی بخشCCU هستی ولی چیزی نیستا نگران نشو)
+(چرا؟)
نفس کشیدن برام سخت شد ماسک رو دوباره زدم کمی نفس کشیدم و دوباره ماسک رو برداشم
_(الان ول کن حالت خوب نیست)
+(بردیا )
یهو یادم اومد که سهراب قرار بوده ۲ روز بعد بیاد
+(امروز چند شنبه اس؟)
_(چهارشنبه)
وای امروز بر میگشت پاشدم و سرم رو از دستم کشیدم باید میرفتم
_(کجاا؟؟؟ تو هنوز خوب نشدی بعد از ۲ روز بهوش اومدی)