قسمت 72

ماه من

نویسنده: Hasti84

+(بیا سهراب و ساحل رو ببر خونه خودمون تا منم با بچه ها اینجا رو مرتب کنیم و در واینا رو قفل کنیم و بیاین اونجا)
_(چرا؟)
+(سهراب داغون شده همش کارش شده گریه)
_(باشه الان میام)
تلفن رو قطع کردم و با عسل و نیلوفر تماس گرفتم که بیان اینجا بعد از یه ساعت همه اینجا بودن وسایل سهراب و ساحل رو تو همون یه ساعت جمع کردم دم در گذاشتم بردیا و محمد و کیخسرو رفتم تو اتاق که سهراب رو بیارن
نیلوفر داشت گریه میکرد عسل داشت اشک میریخت جوری که کسی نبینه نشستم رو زمین دیگه تحمل نداشتم خسته شده بودم
+(نیلوفر ماکان کو؟)
_( بچه ها رو گذاشتیم پیش نوا )
اهایی گفتم که دیدم محمد و کیخسرو سهراب رو از اتاق بیرون اوردن سهراب قوی گیتا داشت نابود میشد رفتم جلو پیشش صورتش رو تو دستم گرفتم
+(گیتا همیشه میگفت سهراب من خیلی قوی سهراب من .....)
بغض راه گلومو بست یه نفس عمیق کشیدم
+(گیتا یه یادگاری برات گذاشته سهراب حواست به یادگاریش باشه ها)
اشکاشو پاک کردم و رفتم پیش بردیا
ساحل تو بغلش بود و داشت نگاش میکرد
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.