لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم به دو دقیقه نکشید که خوابم برد
صبح با صدای در بیدار شدم موهامو جمع کردم و رفتم بیرون دیدم شاهد پشت میز نشسته و داره صبحونه میخوره صورتشو برگردوند سمتم دیدم اون سمتی که گاز گرفتمو پانسمان کرده آییییی بمیرم برات دستشم بسته بود قطعا کبود شده بود به چشاش نگاه کردم سرد بود یخ بود بدون هیچ حرفی بلند شد و میزو جمع کرد ظرفا رو شست و رفت بیرون از اشپز خونه رفتم تو اشپزخونه و دریخچالو باز کردم دیدم یه ساندویچ توشه برش داشتم و خوردم درحالی که داشتم میخوردم صدای در اتاق اومد
کلمو از اشپزخونه بردم بیرون دیدم شاهد یه تیپ دختر کش زده یه کت چرم مشکی و یه تیشرت سفید زیرش و یه شلوار جذب و موهاشم همون جوری که من دوس داشتم زده بود و داشت ساعتشو میبست دهنم باز موند بی اخیار رفتم جلو و دستمو بردم توی موهاش کار همیشم بود سرمو تکیه دادم به سینه اش که پسم زد عصبی گفتم( کجا؟؟)
پوزخندی زد( بیرون)
اع اینجوریه؟؟ منم سریع لباس پوشیدم و زدم بیرون دم اسانسور دیدمش تابی به موهام دادم و رفتم کنارش وایسادم