قسمت 128

ماه من

نویسنده: Hasti84

جایی رو بلد نبودم که برم بدون هیچ هدفی سوار اسانسور شدم اشک جلوی دیدمو گرفته بود پلک زدم که چند قطره اشک از چشام ریخت و باعث شد بهتر ببینم تو اینه اسانسور به خودم نگاه کردم راس میگفت خوب شده بودم اشکامو پاک کردم که دخترم لگد زد دستمو رو شکمم گذاشتم
+(جانم مامان؟بابات حقشه فدات بشم بزار یکم ادب بشه )
لبخند خبیسی زدم و از اسانسور بیرون
رفتم بیرون ساختمون یه تاکسی گرفتم و رفتم نمیدونستم کجا فقط دلم میخواستم برم سر یه خیابون نگه داشت و من پیاده شدم یکم راه رفتم که رسیدم به یه کتاب خونه رفتم تو کتابخونه و چند تا کتاب خریدم و اومدم بیرون
بی هدف میچرخیدم اینقدر راه رفتم که شب شده بود میخواستم برگردم ولی جایی رو بلد نبودم زنگ زدم اقا امیر که بیاد دنبالم
نسشته بودم یه گوشه که اقا امیر کنار پام ترمز کرد نگاهی بهم کرد دید یه عالمه نایلون کنارمه پیاده شد و کمکم کرد
_(چی کار کردی دختر ؟؟اینهمه خرید؟؟ شاهد کو؟)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.