قسمت 76

ماه من

نویسنده: Hasti84

سرمو بلند کردم دیدم همه دارن گریه میکنن دفتر رو کنار گذاشتم یه برگه بود در اوردم دیدم روش نوشته محمد دادمش به محمد یه برگه دیگه بود اونو برداشتم بازش کردم
+(میدونم تا الان هیچ کدومتون لباس سیاه رو درنیاوردین برین خونه ما کمدی که تو اتاق من و سهراب هست درشو باز کنین کشو اخر چند تا لباس هس برشون دارین و بپوشین دیگه نمیخوام سیاه تنتون باشه
ایناز خودت اینکارو انجام بده تو از اینا بیشتر به حرفم گوش میدی به همیم خاطرم تو باهمشون فرق داری)
برگه رو کنار گذاشتم یه گردنبند توش بود همونی که گیتا ازش گفته بود دادمش به سهراب با هق هق گفتم( بنداز گردن دخترت)
سهراب اهی کشید و اشکاشو پاک کرد ( ساحل جان بابا)
تاتی تاتی از اتاق بیرون اومد سرشو کج کرد( بابا) سهراب رفت جلوش زانو زد و گردنبد گیتا رو بست به گردنش و بغلش کرد و شروع به گریه کرد ساحل هم ش وع کرد به گریه کردن نه جیغ میزد نه داد فقط اروم اشک میریخت هممون داشتیم دیونه میشدیم بلند شدم
+(پاشین بریم خونه سهراب و گیتا)
همه بلند شدن و رفتیم خونه سهراب
کلید انداختم و در رو باز کردم اومدن تو همه یهدسال بود کسی اینجا نیومده بود اما همه چی تمیز بود همه چی رفتم تو اتاق همه جا گرد گیری شده بود و تمیز عکس گیتا و سهراب همه عکسا تمیز بودن بدون یه ذره گرد و خاک تعجب کرده بودم مگه میشد 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.