قسمت 54

ماه من

نویسنده: Hasti84

_(باشه حالا می بینیم)
روشو برگردوند و اخم غلیظی روی پیشونیش نشست خندمو خوردم و نگاهمو دادم به تلویزیون
فوتبال تموم شد و هیچ کدوم گل نزدن دیگه وقت خواب بود بلند شدم و پفک و چیبسی که جلو دستمون رو بلند کردم که برشون دارم و ظرفشو بشورم که سرم گیج رفت و ظرفا از دستم افتاد
+(گیتا؟ خوبی دردت؟)
_(اومم خوبم به خاطر خستگی زیادمه)
+(بیا بریم استراحت کن)
_(کمک نمیخوام خانننن من به کسی نیاز ندارم)
خندیدم و نشستم و پفکارو جمع کردم که حالت تهوع بدی بهم دست داد و دویدم تو دستشویی چند بار عق زدم
+(اَییییی بالا اوردم)
سهراب خندید( چرا اَیییی؟؟)
اومدم جوابشو بدم که دوباره عق زدم چم شده اه؟
_(بپوش بپوش بریم بیمارستان اینجوری نمیشه)
+(خوبم بابا بخاطر خستگیه نیدونی از صبح تا ساعت ۸ سر ساختمون بودم)
_(بپوششش)
+(اَییییی باش)
یه کت اسپرت پوشیدم و رفتیم لباسم خوب بود یه شلوار جذب و یه تاب تنم بود با کتی که پوشیدم دیگه عالی شد موهامم که مثل همیشه باز بود
سوار ماشین که شدیم از خستگی تو خودم جمع شدم و خوابیدم

*سهراب*

وقتی رسیدیم بیدارش کردم و بردمش تو

+(Hello, good night, my lady. She felt sick. Tonight, she had nausea and dizziness. Thank you for examining her
سلام شبتون بخیر خانومم حالش بدشد امشب حالت تهوع و سرگیجه داشت ممنون میشم معاینش کنید)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.