قسمت 39

ماه من

نویسنده: Hasti84

_(سلام خانوم ساعت خواب پاشو ببینم بریم صبحونه بخوریم)
+(کسی خونس؟؟)
_(اره مامانم فقط)
پاشدپ و شومیز ابی رنگی و شلوار سفیدی با یه شال ابی پوشیدم و رفتم بیرون دیدم مامانش نیست سریع رفتم صورتمو شستم و مسواک زدم اومدم بیرون دیدم مامانش داره گردو میشکنه
+(سلام صبحتون بخیر)
_(سلام عزیزکم بیا)
رفتم پیشش و دقیقا کنارش رو زمین تو اشپزخونه نشستم چه مهربون بود دلم برا مامانم تنگ شد نگاش کردم چقدر به مادرم شبیه بود بغلش کردم و تو بغلش اشک ریختم پشتم رو نوازش میکرد و دلداریم میداد بعد که اروم شدم از تو بغلش بیرون اومدم
+(ببخشید دلم برا مادرم تنگ شده بود)
_(اشکال نداره عزیزم چرا نمیری پیشش خوب؟)
+(اخه نمیشه .....نوا نگفته؟)
_(نه روله نگفته)
همه چی رو براش تعریف کردم
_( دِتِم کاش وایمیسادی گوش میدادی به حرفای شوهرت)
+(خاله شوهرم نیست)
_(خو اسمش که تو شناسنامت هست)
+(نمیتونم بهم خیانت کرده )
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.