+(باراد جان پاشو شام بخوریم)
_(سلام شام؟ مگه چقدر خوابیدم؟؟)
+(خیلی خوابیدی ولی دلم نیومد بیدارت کنم الان پاشو بریم شام)
_(با این پات شام درست کردی مگه دکتر نگفت کار نکنی؟)
+( اقا باراد خانوم گلت شام درست نکرده بیا که مردیم از گشنگی من درست کردم و اوردم)
گرخیدم و پاشدم
_(ساحل؟)
+(نه به قول زندایی نورا میمزات پاشو دیگه شاهدم گشنشه)
خندیدم و رفتیم بیرون
شام رو خوردیم که ساحل از تو ماشینشون چند تا قابلمه داد به ستاره
+(ستاره جون ببین وضعیت پات خوب نیست خوب؟ اینا چند مدل غذاس درست کردم به اندازه یه هفته ایی هست دیگه ببخشی اگر بدمزه بود )
یهو کمرشو گرفت و نشست شاهد هم نگران نگاش میکرد کنارش نشست
_(ساحلم ساحل خانوم خوبی عزیزم؟؟)
+(خوبم خوبم بچت خیلی شیطونه ها قشنگ دارم میشکنم از دستش فکر کنم میخواد خودشو پرت کنه بیرون )
همه خندیدیم که اونا رفتن
زندگی خوبی داشتیم هر دومون شاید قسمت اینطور بوده که باهم نباشیم ولی خوشبخت باشیم با صدای ستاره به خودم اومدم
+(باراد جانم بیا تو)