قسمت 60

ماه من

نویسنده: Hasti84

+(داداش)
_(بردیا)
رفتم توی اغوشش بعد از کمی از بغلش بیرون اومدم
_(خسرو)
دستشو باز کرد( بیا داداش دلم تنگ بود برات)
رفتم تو بغلش از بغلش بیرون اومدم رو یکی از زانو هام نشستم دستمو سمت شاهد دراز کردم و گفتم( سلام اقا شاهد)
+( با سلام سهراب خان)
تک خنده ایی کردم و رو به خسرو گفت( کپ خودت پر روه)
رفتم سمت باربد که یه خرس تو بغلش بود
+(سلام اقا )
_(شلام عمو)
از حرف زدنش ذوق کردم بلندش کردمو تو بغلم چلوندمش
+(شکستن)
_(چی عمو؟)
+(استخوانام)
خندیدم و روبه ایناز غرق در اشک گفتم( حرف زدنش کپ‌خودته )
دماغشو بالا کشید و خندید( شبیه عمشه اتفاقا)
گیتا از بغل عسل بیرون اومد و اومد سمت ما چشاش قرمز شده بود باراد رو ازم گرفت منم رفتم ایناز رو بغل کردم و اروم در گوشش گفتم
+(حواست به گیتا باشه داره داغون میشه خیلی بیتاب تو بود )
صداش میلرزید ( میدونم داداش نگران نباش)
از بغلش بیرون اومدم و با عسل دست دادم
+(تحویل نمیگیرن)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.