پشتش رو نوازش میکردم
+(اروم باش بچه مون هم ناراحت میشه ها بگو چی میخوای سریع برات فراهم میکنم فقط تو بگو)
چشاشو دوخت به چشمام
_(میبری منو پیش ایناز و بردیا؟)
+(چرا اینقدر بیتابشون شدی؟)
_(دلم خواهرانگی اینازو می خواد دلم برا اغوشش تنگ شده یادته بار اخر ۲ سال پیش که باردار بود اومدن دیگه بعد اون موقع ندیدمش)
+(چشم میریم کارا رو میسپرم به امیر و مبینا خودمون برمیگردیم)
_(میتونن؟ اخه اونا تازه ازدواج کردن گناه دارن)
+(مبینا و امیر ارزوشونه که همش پیش هم باشن اگر این کارو بسپرم به اونا هر دقیقه سرساختمون باهمن تو نگران نباش)
_(قول میدی ببریم؟)
+(اره فدات شم ...... خبری از نیلوفر نداری؟؟)
_(چرا دارم یه بچه اورده و رفتن اصفهان برا زندگی اینقدر سرشون شلوغه که عسل گفت به زور میتونه باهاش تماس بگیره ...... راستی باید برا پسر تخس عسل و کیخسرو هم چیزی بخریم)