قسمت 121

ماه من

نویسنده: Hasti84

لبخند غمگینی زدم و نگاش کردم که دستشو رو شکم برامدم گذاشت
+(کوچولوت چند وقتشه؟؟)
_(داره میشه ۶ ماه )
+(اسمشو چی میزاری؟)
_(نمیدونم ..... دلم میخواد ایناز جونم انتخاب کنه اسمشو باهاش حرف میزنم امروز)
+(عزیزم .... این ایناز خوب تو دلتون رفته ها)
_(تنها کسی که تو این چندین سال مراقبم بود اجازه نداد درد بی مادری رو بچشم ایناز بود بعضی جاها از پسر خودش میگذشت و مراقب من بود ایناز جون یه فرشته اس یه فرشته ایی که خدا به من و مامانم دادش برای داشتنش هزاران بار خدارو شکر کردم وجودش باعث ارامش و قوت قلبمه خیلی دوستش دارم)
+(اخی فدات بشم مهربونم ...... چیه بچت دختر یا پسر؟)
_(دختر)
+(خداحفظش کنه ...... اوه اوه غذام من برم ببخشی)
خواهش میکنم ارومی گفتم و رفت دلم میخواست اینازجونم پیشم بود احساس بدی داشتم گوشیم رو دراوردم و باهاش تماس تصویری گرفتم
+(سلام ایناز جونم)
_(سلام زندگی خوبی ساحلم؟ بچت خوبه ؟ شوهرت خوبه؟ کجایی مادر؟)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.