قسمت 86

ماه من

نویسنده: Hasti84

عمو سهراب دقیقا روبه روی ساحل نشست و کیک تولدشو رو قبر عمه گیتا گذاشت
+(سلام بانو خوبی؟ امروز میشه ۱۸ سال که نیستی میدونستی؟ دلمون برات خیلی تنگ شده بانو ...... خانومم دخترت رو دیدی؟ دیدی چه بزرگ شده؟ بنا بر چیزی که خودت گفته بودی اوردیمش اینجا تولدشو تبریک گفتی؟ خانومم کاش بودی)
اشکای عمو سهراب برای اولین بار جلوی چشم دخترش سرازیر شد ساحل سر بلند کرد و با دیدن اشکای باباش گریه اش شدت گرفت
روز عجیبی بود همه ناراحت غمگین اونم برای اولین بار جلوی چشم ساحل تا اونجایی که یادمه همیشه لبخند داشت جلوی ساحل اما امروز خود واقعیشون رو نشون دادن هوا تقریبا تا ریک بود که راه افتادیم بریم خونه
صبح با صدای ساحل از اتاقم بیرون اومدم رفتم بیرون چشامو میمالوندم دیدم داره قر میده و اهنگ بندری میخونه
+(جونی جونوم یار جونوم بیا دردت به جونوم .....)
تا منو دید وایساد( به سلام اقا باراد صبح بخیر)
_(سلام چیزی شده؟)
+(نوچ)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.