قسمت 5

ماه من

نویسنده: Hasti84

کفشامو پوشیدم و پریدم تو ماشینش و ضبط رو تا اخر زدم بالا
که گوشیم زنگ خورد
_(کیه گیتا؟)
+(کیخسروه)
_(سلام برسون)
تماس رو وصل کردم
+(به سلام خسرو خان چطوری؟)
_(سلام خوبی؟)
+(اره ممنون .... بگو چی شده؟)
_(هیچی کجایی؟؟ بیام دنبالت؟)
+(نه بردیا میرسونم ....اتفاقا سلام میرسونه)
_(به داش بردیا سلام بهش برسون حتما )
+(میشنوه صداتو )
_(سلام بردیا جان داداش خوبی؟)
+(سلام اقا ممنون شما خوبی؟)
_(فدای شما بابا دلتنگتیم به خدا بیا ببینیمت)
+(الان دانشگاهی؟؟دارم میام گیتا رو برسونم)
_(دادا قدمت رو چشم بیا همه هستیم)
+(هوی کیخسرو کاری داشتی ؟؟)
_(نه همینجوری زنگ زدم)
+(اها خو خداحافط)
بدون شنیدن جوابش قطع کردم
رسیدیم در دانشگاه کیخسرو و محمد و سهراب دم در بودن با بردیا حرف زدن منم رفتم سمت دخترا
+(سلام اجیا خوبین؟)
_(فدات تو خوبی؟)
+(اومم بریم؟)
سری تکون دادن و رفتیم که بریم سمت کلاس که نامی مجد جلومو گرفت
+(خانم یوسفیان میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟)
نگاهی به دخترا کردم دیدم رفتن اون طرف تر
_(بفرمایید )
+(راستش من چند وقتیه که ...... چند وقتیه که همش به شما فکر میکنم و میخوام ازتون خواستگاری کنم ..... با من ازدواج میکنین؟)
گیج نگاش میکردم چی شد؟ این ؟ خرپول دانشگاه از من خواستگاری کرد؟ وات؟؟
تو این افکار بودم که یهو نامی پرت شد عقب و یکی خراب شد سرش و یقه شو گرفته بود و میخواست بهش بزنه رفتم جلو که دیدم سهرابه
+(چه گوهی خوردی؟ از کی خواستگاری کردی بچه سوسول؟)
_(سهراب توروخدا زشته ولش کن)
+(گیتا برو عقب تو )
اینقدر لحنش تند و قاطع بود که گوش دادم و رفتم عقب
دخترا بردنم همون جایی که همیشه میشستیم
+(اَ بلا چه خفن نامی ازت خواستگاری کرد)
_(هییین وای باورم نمیشه جوابت چی؟)
+(چرا سهراب زدش؟)
_( چون دوستت دارم )
برگشتم سمتش چی گفت؟؟ چقدر اتفاق افتاد تو این ۱ ساعت به صورتش نگاه کردم لبش زخم شده بود و از دماغش داشت خون میومد رفتم سمتش و یه دستمال از کیفم در اوردم و خون صورتش رو پاک کردم
+(خوبی؟)
_(اره)
سری تکون دادم و رفتم سمت کلاس 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.