رفتیم بیرون که چندتا مرد گنده اومدن و به زور باراد رو بردن هرچقدر جیغ زدم فایده ایی نداشت کفشمو دراوردم و با پاشنش زدم تو سر دوتاشون که خودمم گرفتن و بردن پرتمون کردن تو ماشین
+(نمیشد کاری نکنی که تورو نگیرن؟)
_(عشقمو ببرن هرجا منم میرم همونجا)
خندید که دوتا گونی کشیدن رو سرمون
بعد از نمیدونم چند ساعت که بیدار شدم دیدم بستنم به یه صندلی و یه پتو هم انداخته شده بود روی پام نگاهمو چرخوندم دیدم باراد کنارم به صندلی بسته شده صداش زدم چندبار که چشاشو باز کرد
+(خوبی بارادم؟؟)
_(خوبه فعلا البته به خودت و خودش بستگی داره)
سرمو برگردوندم شاهد بود پشتشم ستاره بود
+(تو اینجا چی کار میکنی؟کارتو بوده؟)
_(بله که کارمن بوده فقط یه دلیل داشته اونم خیلی مهمه برای من برای تو چی؟؟)
اومد نزدیکم که باراد داد زد( عوضی بهش نزدیک نشو )
_(اوووو وحشی شدی)
+(باز کن دستمو شاهد)
_(چشم )