قسمت 104

ماه من

نویسنده: Hasti84

پشت سرمامان رفتم تو اتاق در رو باز کرد و کنار رفت که منم برم تو رفتم تو و نشستم روی یکی از مبل ها مامان هم جلوم نشست
+(بارادم میدونم که ساحل رو دوست داشتی اونم تورو دوست داشت اما نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتی با ستاره ازدواج کنی الانم دیگه مهم نیست چون اون زنته ....... مامان جان اینو میخوام بگم که تو الان در مقابل ستاره مسولی مسولی که ناراحتش نکنی اشک از چشمش بخاطر تو نیاد مسولی که احساس ارامش کنه میدونم هیچ حسی بهش نداری اما مامان اون زنته بارها دیدم بخاطر داشتنت چقدر گریه کرده دیدم که وقتی میدیدت دستوپاش میلرزید وقتی اسم تو میومد هول میشد میدیدم خجالت کشیدناش با دیدنت میدیدم که بخاطر تو به تمام خواستگاراش جواب رد داد .....مادر این دختر عاشقِ ها نشکنی دل یه عاشقو خودت دلت شکسته میدونم اما به ستاره بها بده فرصت بده که عاشقت کنه ..... باشه مامان؟؟)
چقدر خوب میشناخت منو چقدر خوب درکم میکرد
_(فکر نمیکردم اینقدر دوستم داشته باشه ولی مامان من عاشقه ساحلم ساحل ....)
نزاشت حرف بزنم گفت( ساحل دیگه ساحل گذشته نیست اون الان شوهر داره یا ابجی یا ساحل خانوم میدونم سختته اما باید عادت کنی)
قطره اشکی که از چشمم چکید رو بادستش پاک کرد 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.