+(معلومه که میدونم چشم اجازه نمیدم بیتابی کنه ولی دلم برات تنگ شده)
_(فدای دلت ..... ایناز خوب گوش کن یه دفتر هست به سهراب گفتم تا سالگردم بازش نکنه اجازه ندی بازش کنه خوب؟ اجازه ندی دخترم گریه کنه ایناز اسم دخترمو بزار ساحل باشه؟ مراقبش باش تو بهترین دوست و خانواده من بودی مراقبش باش مراقب خواهر زادت باش)
یهو از خواب پریدم و به دورم نگاه کردم هوا داشت روشن میشد و من هنوز پیش گیتا بودم دویدم تا خونه گیتا دویدم وقتی رسیدم سریع رفتم بالا و کلید انداختمو در رو باز کردم دیدم سهراب یه عالمه قرص جلوشه و دفتری که گیتا ازش گفته بود هم روبه روشه دودیم سمتش و دفتر رو ازش گرفتم و قرصا رو برداشتم
+(گیتا گفت به این دفتر تا سالگردش دست نزن گفت اسم تک دخترشو ساحل بزاریم گفت به سهراب بگو کم گریه کنه و خودشو زجر بده بس کن سهراب کافیه دخترت بهت نیاز داره)
چشای قرمزشو بهم دوخت
_(دنیا بدون گیتا به هیچ دردی نمیخوره ولم کن)