به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :٢٣

با برخورد لبه تیز عسلی با پهلوم جیغ کشیدم که سراسیمه سمتم اومد و کنارم نشست. 
ازدرد پهلوم لبم رو به دندون گرفتم و اشک ریختم. 
- چت شد نفس؟
با چشمای اشکی نگاهش کردم که با نوک انگشتش اشکم رو پاک کرد. 
- خوبی؟
- مهمه برات؟ 
-  مهم نبود نمی پرسیدم.  
نگاهم رو با دلخوری ازش گرفتم و با دستم پهلوم رو ماساژ دادم. 
نگاهش با نگرانی به دستم که روی پهلوم بود کشیده شد؛ می خواست لباسم رو بالا بزنه که مانعش شدم‌‌؛ عصبی شدو لباس رو کشید و تو تنم پاره کرد!
دستش رو، نوازش وار روی کبودی ها و رد های کمربند کشید 
- یادگاری اون روزیه که ازون جنهم فرار کردی ؟ 
با حرفی که زد مات نگاهش کردم. 
- تو؟ 
چشماشو با آرامش روی هم گذاشت. 
پس سهیل از همه چیز خبرداشت. 
 از خودش ترسیده بودم وبه خودش هم پناه آوردم !خودم رو درآغوشش انداختم و هق هق کردم. درآغوشم کشیدو روی موهام رو بوسید. 
- میشکنم اون دستی رو که جرئت کرده رو تو بلندشه!
***********************************
باصدای زنگ گوشیم، گوشیم رو از کیفم درآوردم و با دیدن اسم سهیل لبخندی زدم و تماس رو وصل کردم... 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.