به جرم عاشقی : عنوان
0
5
2
52
پارت : ٣٣
صدای خشدار و تحلیل رفتش رو شنیدم
- باشه نفس؛ طلاقت میدم! طلاقت میدم وروزی هزار بار میمیرم و زنده میشم ولی خودمو بهت تحمیل نمی کنم!
یک ساعتی از جرو بحث من و سهیل گذشته و عصبانیتم نسبت بهش کمتر شده.
بین رفتن و موندن مردد بودم که در اتاق باز شد و سهیل از اتاق بیرون اومد.
با دیدنم لبخند محوی زد
- نرفتی نفس؟
بی حواس گفتم
- برم؟ کجا برم؟
بی خیال شونه ای بالا انداخت
- من چه میدونم! خود کله شقت میخواستی بری؛ من که نگفتم برو.
لبخند محو سهیل از نرفتنم، دل بی جنبمو به تلاطم انداخت و وادار به موندنم کرد!
می خواستم در اتاق رو باز کنم که صدام زد؛ به سمتش برگشتم
- بله.
نزدیکم شد و کارتی سمتم گرفت
- داخلش شماره وکیلم و آدرس دفترش نوشته شده ؛ لازمت میشه!
بغضم رو قورت دادم وکارت رو از دستش گرفتم
-همه چی تا یک ماهه دیگه تموم میشه نفس!
از کنارم رد شد و رفت.
نگاه بهت زدم رو، به مسیررفتن مردی دوختم که دل زبون نفهمم دوستش داشت و ازش دل نمیکند!
دهنم مثل ماهی باز و بسته می شد و در تمنا ذره ای اکسیژن بودم که چشمام سیاهی رفت و روی زمین افتادم...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳