به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany


پارت :۵٢

- نه!
نوید با پوزخند به سهیل نگاه می کرد که ادامه داد 
-کسایی که شهادت دادند؛ فکر می کنند به خاطر حفظ جون زن و بچم حاضر شدم بکشمش؛ ولی من این کار رو نکردم! 
 نوید، به من اشاره کرد و فریاد کشید 
- دروغ میگه؛ این عوضی، خواهر احمقم رو عاشق خودش کرد که بتونه به بابام نزدیک بشه و بکشتش!
تلخندی زدم. 
نوید، میخواست با دروغ هاش حکم مرگ سهیل رو امضا و کار ناتموم بابا رو تموم کنه!
از جام بلند شدم؛ مقابلش وایسادم و نگاه نفرت بارم رو بهش دوختم 
- این چرت و پرتا چیه که میگی؟! 
خودت میدونی بابا از سهیل کینه داشت و قصد داشت بکشتش پس چرا الان... 
باسیلی محکمی که بهم زد حرف تو دهنم ماسید. 
- خفه شو دختره چشم سفید؛کارت به جایی رسیده به خاطر این بی همه چیز تو روی داداشت وایستی؟! 
با لبخند کجی نگام کرد. 
-خودم طناب دار رو گردنش میندازم نفس! 
از تصور حرفش دلم لرزید! 
 - ساکت باشید و نظم دادگاه رو بهم نزنید!
چشم های اشکیم رو ازش گرفتم و به سهیل نگاه کردم. 
- توی اظهاراتتون به این اشاره کردید که مقتول شما و همسرتون رو تهدید می کرده؛ آیا شاهدی به جز همسرتون برای اثبات ادعاتون دارید؟ 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.