به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

 پارت :١ 
پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و از دور ماشین پرادو مشکی رنگی رو دیدم.
با ذوق گل های رز قرمز رو توی دست‌هام فشردم و از خیابون رد شدم و خودم رو به ماشین رسوندم. 
 دستم رو بالا آوردم و چند تقه ای به شیشه زدم که مردی شیشه رو پایین کشید. 
سرم رو بالا آوردم که نگاهم قفل دو گوی آشنا شد.
قلبم از دیدن اون چیزی که می‌دیدم محکم و بی‌مهابا توی قفسه سینه‌م می‌کوبید. 
مات چهره جذاب مردونه‌‌ش شدم!
مگه میشد اون رو نشناخت؟ سهیلم بود؛مردی که هنوزم شوهرم بود و صدای نجواهای دلنشین درگوشی‌ش توی گوشم می‌پیچید.
 انگار که سهیل هم من رو شناخت که ناباورانه و با دلتنگی نگاهم میکرد.
زودتر از سهیل به خودم اومدم و با تمام توان توی خیابون می دویدم تا اینکه دستم از پشت کشیده شد و توی آغوشش افتادم و دوباره آغوشش شد پناهی برای من بی‌پناه!
خودم رو در حصار دست های تنومندش قرار دادم و عطر تلخش رو به ریه‌م فرستادم....

- نفس خودتی؟ اینجا چیکار می کنی؟
از آغوشش بیرونم آورد و دلخور لب زد:
- چرا تَرکم کردی؟ چرا بین انبوهی از خاطراتمون رهام کردی؟ رفتی که ذره ذره نابود شدنم رو ببینی؟یا اینکه بیای و سرچهار راه گل بفروشی ومرد بودنم رو زیر سوال ببری؟
سکوتم رو که دید با دست چندباری تکانم داد
-لعنتی جوابمو بده با سکوتت بیشتر از این عذابم نده
چی میگفتم؟ میگفتم…
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.