به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

 
پارت :٩۵
-بشین یکتا؛ کلافه‌م کردی! 
-ولم کن کسرا؛ دست های کثیفت رو بهم نزن!
- چرا انقدر ترسیدی؛ آروم بگیر! 
گفتم کاری باهات ندارم که دیوونه...
خواستم فقط یک ذره بترسونمت تا به سرت نزنه دورم بزنی و بازیم بدی؛ همین!
کسرا نفسش رو با خنده‌ای بیرون فرستاد و ادامه داد:
- فکر کنم حالا فهمیده باشی اگه بخوای چنین کاری بکنی؛ از حقم نمی‌گذرم و کوتاه نمیام دیگه نه؟!
بیا؛ اینم کلید؛ برش دار دختر حاجی! 
یکتا که از شدت حرص و عصبانیت داشت منفجر می‌شد؛چاک دهنش رو کشید و هر چی فحش بلد بود نثار کسرا و دلش رو خنک کرد!
- انقدر حرص نخور؛ پیر میشی و اونوقت منم نمی‌گیرمت و روی دست صدرا می‌مونی‌ها!
- خیلی بی‌شعوری؛ من رو تا مرز سکته کردن بردی؛ بعد حالا این خوشمزه‌بازی‌ ها رو...
-بیخودی شلوغش نکن که اصلا از این ادا و اطوارها خوشم نمیاد!
بیا یه مقدار از این رو بخور حالت بهتر بشه.
یکتا که از بی‌خیالی و بی‌توجهی کسرا حرصش گرفته بود؛ دوباره جیغ کشید و تخس نمی‌خوامی گفت که کسرا بهش تشر زد و غرید:
- اگه فقط یک‌بار دیگه جیغ‌جیغ کنی و صدات رو برای من بالا ببری؛ من میدونم و تو یکتا!
حالا هم این رو بگیر بخور و بیشتر از این روی اعصاب نداشتم راه نرو که اصلا حوصله‌ی دردسر تازه و اینکه بخوام توی بیمارستان علاف تو یکی بشم رو دیگه ندارم.
- عادت کردی هرموقع توی جواب دادن کم میاری با غُرغُر کردن و اخم و فریاد کشیدن؛ کارِت رو از پیش ببری نه؟ فکر کردی من هم مثل مرضیه خانم و این دختره بیچاره‌ ازت می‌ترسم و تحملت می‌کنم و هیچی بهت نمی‌گم؟
- چیزی رو که ازت خواسته بودم رو برام آوردی؟
-بحث رو خیلی ضایع عوض کردی! ولی‌خب... 
آره آوردم.حواست باشه؛ خیلی قوی و دوزش بالاست؛مصرف زیادش می‌تونه خطرناک و کُشنده باشه! 
- اشکالی نداره بهم بدش! 
 - باشه‌ بهت میدم؛ ولی نمی‌خوای بگی برای کی می‌خوای کسرا؟ 
- برای دادیار.
می‌خوام امشب کارش رو یکسره کنم!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.