به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

     
پارت :١٨

از بی قراری های سهیل که مسببش خودم و خودخواهی های بابا بود؛قلبم مچاله شد.
 شک وتردیدم رو کنار گذاشتم و به نفع قلبم کنار کشیدم!
-  اینبار هر اتفاقی که بیفته تا آخرش می مونم و نمیزارم گذشته لعنتی تکرارشه سهیل ! 
لبخندی زدو طره ای از موهام رو پشت گوشم انداخت 
چند دقیقه بینمون سکوت بود که سکوت بینمون رو شکست. 
-راستی نفس. وقتی که رفتی وسیله هات رو هم با خودت برده بودی ؛ ولی حالا که برگشتی بهتره بری و اونارو رو هم با خودت بیاری. 
-  نمی تونم اینکارو کنم سهیل. 
-چرا؟  
- مجبور شدم وسیله هایی که با خودم برده بودم و بهشون بدم تا بتونم برای یک مدت اونجا باشم ومثلا زندگی کنم. 
دندون هاشو به هم سابید و از رو تخت بلند شد؛ به سمت میزش رفت و برگه و خودکاری به سمتم گرفت 
- ادرس اون خراب شده ای که این مدت توش زندگی می کردی و برام بنویس نفس!
با حرفی که زد رنگ از رخم پرید.چطور می تونستم آدرس اون آشغالدونی رو که ازش فرار کردمو به سهیل بدم؟ 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.