به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :۴۶ 

-واقعا که! اعتمادت بهم تا همین حد بود که با چرت و پرتای یک نفر اینجوری قضاوتم کنی و بهم انگ هر... 
دستش رو روی لبم گذاشت و نگاه دلخورشو بهم دوخت. 
-هیچ وقت ازین کلمه برای خودت استفاده نکن نفس! 
اگه فقط یکبار دیگه ازش استفاده کنی؛ من میدونم و تو! 
چشیدن مزه عشق آمیخته شده اش با زورگویی؛قلبم رو مالامال از خوشی کرد!  
در بین گریه هام لبخندی به لبم اومد
- تو که نمی تونی بد باشی؛ پس چرا ادای بد بودن رو در میاری سهیل؟! 
از دیدن چشمای گشاد شده و دهن بازش خندیدم که اخم کرد وروشو ازم گرفت.
دستم رو زیر چونم گذاشتم؛ چشمام رو ملوس کردم و بهش خیره شدم 
-سهیل! 
- اینجوری نگام نکن؛ عمراًمثل دفعه های قبل کوتاه بیام نفس!
با لبخند بدجنسی نگاش کردم و بهش چشمک زدم 
-مطمئنی کوتاه نمیای دیگه؟ 
کلافه از نگاه های خیره ام؛ دستش رو لای موهاش برد و موهاشو کشید
- معلوم نیست این چشمای لعنتیش چی داره که منو اینجوری رام خودش  می کنه!
************************************
 صدای تاپ تاپ قلب کوچولوش که برای شروع زندگی تازش تقلا می کرد؛ فضای اتاق رو پر کرده بود! 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.