به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :١٢

- سلام  
-به اون شوهر آشغالت بگوبرگشتم ایران تا آواربشم توی زندگیش! پیدا کردنتون  برای من و آدمام خیلی راحته پیداتون می کنم و انتقام روزای سختمو ازتون می گیرم! 
-الو الو
گوشی رو قطع کرد. 
 - نفس
با صدای سهیل سکوت کردم. نگاهم به چهره درهمش افتاد. 
باصدای خشدارش عصبی غرید:
-  به همین راحتی پاپس کشیدی و ترکم کردی ؟ 
 جواب ندادم که نیشخندی زد و نیش حرفاش تا مغز استخونم رو سوزوند. 
-  مسخرست! دیدی بابات همه چیز رو فهمیده به جای اینکه پشتم باشی ؛پشتمو خالی کردی و تنهام گذاشتی ؟
- سهیل چرا نمیزاری ... 
-نمیزارم حرف بزنی چون هر چی حرف میزنی بیشتر ازت متنفر میشم! 
نیم نگاهی بهم انداخت 
- هیچ وقت فکر نمی کردم منو به بابات بفروشی نفس! هیچ وقت! 
 از اینکه به راحتی محکومم کردبغضم شکست و اشکام جاری شد.
- بفروشم؟ تو فکر کردی اگه رفتم و غیابی طلاق گرفتم به خاطر خودم یا بابام بوده؟ نه لعنتی همش به خاطر خودت بود.
باپوزخند نگاهم کرد... 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.