به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

 پارت :١٠٢ 
 پاهام می‌لرزید و نمی‌تونستم روی پام بایستم. تکیه‌‌م رو از چهارچوب در گرفتم و مقابل کسرا روی مبل‌ یک‌نفره نشستم.
- اگه می‌خواستی مثلا آمارم رو دربیاری و بفهمی کیم نیازی نبود از دادیار بپرسی خودم بهت می‌گفتم.
دست‌هام رو، روی میز گذاشتم وخودم رو کمی جلو کشیدم و به کسرا و چشم های سرد و بی‌احساسش زُل زدم.
- کاش سرت رو از زندگیم بیرون می‌کشیدی وهیچ وقت چیزی ازش نمی‌فهمیدی.
هر چقدر کمتر درباره‌م میفهمیدی به نفع خودت بود.
حالا حتی جون خودت هم توی دست‌های منه!
کسرا نیشخندی زد و دود سیگارش رو توی صورتم فوت کرد.
- جالبه! نمیدونستم یه دختر آویزون و خیابونی می‌تونه انقدر خطرناک باشه!
-فکر می‌کردم اونی که خبرچینی کرده و زندگیم رو کف دستت گذاشته بهت گفته من کیم ولی... خودم بهت میگم تا فکر نکنی با آدم هالو و بی‌دست و پایی طرفی!
من نفسم؛ تک دختر خاندان خسروشاهی نه یه دختر خیابونی؛ دختر رئیس بزرگ‌ترین باند مواد مخدر و قاچاق انسان، دختر کسی که آدم‌ها براش حکم مهره‌های بازی شطرنجش رو دارند و....
کسرا که معلوم بود حرف‌هام رو باور نکرده از روی بی‌حوصلگی چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و به یکتا غرید.
- چیزی نداری به‌ خوردش بدی و ساکتش کنی؛ سرم رفت!
یکتا دستش رو توی کیفش کرد و پلاستیک دارویی رو به سمت کسرا گرفت و لبخند ژکوندی زد:
-چرا دارم؛ ولی نه برای این دختر برای تو. برای تو که بخوری و رگ دیوونگیت بالا نزنه!
از شنیدن حرف یکتا که اینجوری کسرا رو ضایع کرد خندیدم که کسرا نگاه غضبناک و ترسناکی به یکتا انداخت و از روی مبل بلند شد.
- اگه امروز خودت رو به غش و ضعف نمی‌زدی و اون اداهارو در نمی‌آوردی؛ الان به‌جای اینکه با تو بشینم و سر و کله بزنم شاید داشتم با شوهرت سر گمشده‌‌ش معامله می‌کردم.
کسرا با چند قدم بلند خودش رو به در رسوند و قبل اینکه در رو ببنده به سمتم برگشت و نگاه خبیث‌ش رو بهم دوخت.
- شاید امروز با کارت به نقشه‌هام گند زده باشی ولی یادت باشه نمیزارم قِصِر در بری!
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.