به جرم عاشقی : عنوان
0
7
2
52
پارت :۴۵
سهیل به سمت دادیار برگشت و مچش رو تو هوا گرفت.
- به نفعته همین حالا چاقو رو بندازی و تسلیم شی!
جرمت رو از اینی که هست سنگین تر نکن!
با اومدن پلیس دادیار چاقوش رو، روی زمین انداخت؛زانو زد و خودش رو تسلیم کرد.
دستمال رو به دور لب هاش کشیدم و خون لبش رو پاک کردم.
-تو که...
-هیچی نگو نفس؛ نمی خوام صداتو بشنوم!
- سهیل اونجور که فکر...
نیشخندی زد
- نیازی نیست توضیح بدی؛ اون چیزی رو که باید می فهمیدم رو وسط دل دادن و قلوه گرفتناتون فهمیدم!
ناباورانه نگاهش کردم.
- دل دادن و قلوه گرفتن سهیل؟!
سکوت کرده بود و سکوتش برای من و دلم گرون تموم شد!
چشمام رو با درد روی هم گذاشتم.
دادیار لعنتی جلوی سهیل انقدر خوب بازی کرد که تونست اینجوری بازیش بده و سهیل رو نسبت بهم بی اعتماد کنه !
- فراموش کردن عشق قدیمیت با وجود بچه ای که ازم داری هم سخته نه؟!
از اینکه به راحتی به گناه نکرده محکومم کرد ؛ بغضم شکست و اشک هام جاری شد...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳