به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany


پارت :۴۵

سهیل به سمت دادیار برگشت و مچش رو تو هوا گرفت. 
- به نفعته همین حالا چاقو رو بندازی و تسلیم شی! 
جرمت رو از اینی که هست سنگین تر نکن!
با اومدن پلیس دادیار چاقوش رو، روی زمین انداخت؛زانو زد و خودش رو تسلیم کرد. 

دستمال رو به دور لب هاش کشیدم و خون لبش رو پاک کردم. 
-تو که... 
-هیچی نگو نفس؛ نمی خوام صداتو بشنوم!
- سهیل اونجور که فکر... 
نیشخندی زد
- نیازی نیست توضیح بدی؛ اون چیزی رو که باید می فهمیدم رو وسط دل دادن و قلوه گرفتناتون فهمیدم! 
ناباورانه نگاهش کردم. 
- دل دادن و قلوه گرفتن سهیل؟! 
سکوت کرده بود و سکوتش برای من و دلم گرون تموم شد!
چشمام رو با درد روی هم گذاشتم. 
دادیار لعنتی جلوی سهیل انقدر خوب بازی کرد که تونست‌ اینجوری بازیش بده و سهیل رو نسبت بهم بی اعتماد کنه !
- فراموش کردن عشق قدیمیت با وجود بچه ای که ازم داری هم سخته نه؟!
از اینکه به راحتی به گناه نکرده محکومم کرد ‌؛ بغضم شکست و اشک هام جاری شد... 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.