- خفه شو!
دستم رو بالا بردم که به صورتش سیلی بزنم که مچ دستم رو تو هوا گرفت و فشرد.
- فکر نمی کردم انقدر وحشی باشی!
دستم رو پشتم برد و روی زمین پرتم کرد
-دخترای وحشی زیادی رو رام خودم کردم؛ تو هم رام می کنم!
خواست روم خیمه بزنه که جیغ کشیدم و به عقب هولش دادم
- ولم کن آشغال! بهم دست...
بادیدن گلدون روی میز ساکت شدم؛ سکوتم رو که دید کمی عقب رفت و متعجب نگاهم کرد؛خودم رو، رو زمین کشیدم تا به میز رسیدم. دستم رو بالا آوردم و گلدون روبرداشتم و روی سرش کوبیدم. کنارم افتاد؛ کنارش زدم و از رو زمین بلندو از اتاق خارج شدم و...))
هنوزم صدای ضجه هام و نزن نزن هام توی گوشم می پیچیدو رد کمربند روی بدنم بود ودرد می کرد. اگر سهیل می دید...
با یادآوری اون روز چشمامو با درد بستم.
سهیل با دست یقه لباسم رو گرفت و تکونم داد
- الان وقت خفه خون گرفتن نیست نفس ؛ باید حرف بزنی!
نفسش رو کلافه بیرون فرستادو به سمت عسلی پرتم کرد.
- خودم به حرف میارمت !
با برخورد لبه تیز عسلی با پهلوم جیغ کشیدم...