به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :٢۴

-سلام نفس. خوبی؟ 
-سلام. مرسی. جانم؟!
- کجایی؟
- دارم میام خونه چطور؟
- زنگ زدم بهت بگم امشب نمیام خونه. منتظرم نباش!
- چییی؟ چراا؟
- نمی فهمم نفس! برای اومدن یا نیومدنم به خونه،  باید بهت جواب پس بدم؟ 
- سهی
 تلفن رو قطع کرد؛ گوشی رو تو کیفم انداختم.
 از سردی رفتار سهیل دلم لرزید!
امروز تولدم بود و سهیل...
بی اختیار دستم رو روی حلقه ازدواجم کشیدم و بغضم رو قورت دادم.
کلید رو از تو کیفم درآوردم و تو در چرخوندم و در رو باز کردم. 
با دیدن تاریکی خونه قلبم فشرده شد. 
می خواستم از پله ها بالابرم که نگاهم به شمع های روشن روی عسلی و سایه کیک افتاد؛به سمت عسلی رفتم.
با نگاه کردن وخوندن نوشته روی کیک قلبم از عشق سهیل مالامال از خوشی شد!
 دسته گل رز صورتی  رو از رو عسلی برداشتم؛ گلبرگ هاشو نوازش می کردم که یکباره دست های سهیل به دور کمرم حلقه شد و منو به سمت خودش کشید و پچ زد :
- شیرین تر از جان شیرینم تولدت مبارک! 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.